دختری در پناه حضرت طوبی

السلام علی الشجرِة النبویة و الدوحة الهاشمیة المضیئة المثمرة بالنبوة المونقة بالامامة *** السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة السلام علیک ایتها الرضیة المرضیة

دختری در پناه حضرت طوبی

السلام علی الشجرِة النبویة و الدوحة الهاشمیة المضیئة المثمرة بالنبوة المونقة بالامامة *** السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة السلام علیک ایتها الرضیة المرضیة

طوبی درختی است در خانه زهرا سلام الله علیها که هر شاخه اش در بهشت در خانه یک مؤمن است و او هرچه اشتها دارد از آن شاخه بهره می برد. آیا آن محبتی که به خوبان داری "طوبی" نیست؟ محبت آدمی را قربانی می کند ، می کشد و شهید می کند ...
برگرفته از کتاب طوبای محبت

بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا خواستم در پناه حضرت فاطمة زهرا سلام الله علیها باشم.
خدایا این نام در این صفحه دستانم را باز می دارد از نوشتن.
جمله های سخیف من...
خود کوچک من ...
فاصله از دنیا تا آخرت هم بیشتر است ،می دانم...
اما... چه کنم؟!...
من هم به دنبال برچسب می گردم تا با آن خود نالایقم را مخفی کنم...
خدایا از ساحت ربوبی ات به خاطر این گستا خی ام عذر می خواهم.
خدایا اول از همه از تو و از ایشان عذر میخواهم.
آخرین مطالب
کلمات کلیدی
يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۵ ب.ظ

دلتنگی

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم برای آن خودم خیلی تنگ شده...

برای آنکه دراعتکاف مسجد اشک می ریخت ضجه میزد و می گفت خدایا قیامتم...

برای آنکه در مشهد روبروی گنبد زیر باران می نشست و زل میزد به گنبد. سرما را حس نمی کرد... واقعا نمی

 فهمید تذکر خادمان چه معنا دارد که می گویند سرما می خوری...

برای آنکه یکشنبه از حرم امن حسین که بیرون می آمدسخت خداحافظی کرد دستی تکان داد و برای اینکه 

صاحبخانه اشک هایش رانبیند رویش را سریع برگرداند، هی برگشت و نگاه کرد هی رفت و هی برگشت تا

شاید حافظه اش این تصویر را حک کند ؛ آخر می ترسید که دیگر نبیند آن صحن و سرا را و بمیرد...

برای آنکه روزهایی آنقدر لطیف شده بود که وقتی پدر و مادر برای کاری صدایش می کردند بال می گشود 

گویا خدا صدایش کرده ، شنیده بود حکم اطاعت شان مثل خداست و صاحبش هستند...

برای آنکه شب قدر بعد جوشن کبیر و ابو حمزه دلتنگ شده بود و حس می کرد سیر نشده از بردن 

نام دوست ، فقط عطشش زیاد شده بود...

برای آنکه روبروی خانه ی خدا زانوانش که سست شدند به سجده که رفت تمام آرزوهایش

 فراموشش شد ، فقط گفت :اللهم ارزقنی شهادة فی دولت صاحب الزمان ... و با یک تیر چند نشان زد...

برای آنکه زندگیش از روزمرگی درآمده بود. برای نماز پرپر میزد ، جانش برای خداش در می آمد...

برای آنکه داشت نور و تکه های آسمان را می چشید...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم تـنــــــــــــــــــــــــــــــگ است ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۳۱
بانو

نظرات (۲)

۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۱:۱۰ زندگی شیرین است با حضور آقا
بسم الله
سلام همسایه
ظاهرا خیلی وقته چیزی درج نمی کنین.
هرجا هستین، زیر سایه ی آقا سلامت و برقرار باشین
یا حسین ع
۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۸:۵۶ ماه بآنــو
سلآم
وقت بخیر .خوشحآل میشم به وب م سری بزنیـد و اگه میشه لینکـ کنید
از تبآر باران :
myeslamlovely.blogfa
و یک وب ارزشی هم داریم
cnc88.ir
یاحق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی