يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۵ ب.ظ
دلتنگی
بسم الله الرحمن الرحیم
برای آنکه دراعتکاف مسجد اشک می ریخت ضجه میزد و می گفت خدایا قیامتم...
برای آنکه در مشهد روبروی گنبد زیر باران می نشست و زل میزد به گنبد. سرما را حس نمی کرد... واقعا نمی
فهمید تذکر خادمان چه معنا دارد که می گویند سرما می خوری...
برای آنکه یکشنبه از حرم امن حسین که بیرون می آمدسخت خداحافظی کرد دستی تکان داد و برای اینکه
صاحبخانه اشک هایش رانبیند رویش را سریع برگرداند، هی برگشت و نگاه کرد هی رفت و هی برگشت تا
شاید حافظه اش این تصویر را حک کند ؛ آخر می ترسید که دیگر نبیند آن صحن و سرا را و بمیرد...
برای آنکه روزهایی آنقدر لطیف شده بود که وقتی پدر و مادر برای کاری صدایش می کردند بال می گشود
گویا خدا صدایش کرده ، شنیده بود حکم اطاعت شان مثل خداست و صاحبش هستند...
برای آنکه شب قدر بعد جوشن کبیر و ابو حمزه دلتنگ شده بود و حس می کرد سیر نشده از بردن
نام دوست ، فقط عطشش زیاد شده بود...
برای آنکه روبروی خانه ی خدا زانوانش که سست شدند به سجده که رفت تمام آرزوهایش
فراموشش شد ، فقط گفت :اللهم ارزقنی شهادة فی دولت صاحب الزمان ... و با یک تیر چند نشان زد...
برای آنکه زندگیش از روزمرگی درآمده بود. برای نماز پرپر میزد ، جانش برای خداش در می آمد...
برای آنکه داشت نور و تکه های آسمان را می چشید...
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم تـنــــــــــــــــــــــــــــــگ است ...
۹۲/۰۶/۳۱
سلام همسایه
ظاهرا خیلی وقته چیزی درج نمی کنین.
هرجا هستین، زیر سایه ی آقا سلامت و برقرار باشین
یا حسین ع